سوخته..

حق نمایی..

سوخته..

حق نمایی..

نقش استعمار در پیدایش وهابیت

نقش استعمار در پیدایش وهابیت

مقدمه: «اسلام» از آغاز پیدایش و ظهور، جهاد و مبارزهئ مستمر علیه قدرتهای ظلم گستر جهان را از اهداف اولیه و بنیادین خود قرار داده و رهایی انسانهای در بند جور و ستم جباران تاریخ و گسستن زنجیرهای اسارت و بردگی و استقرار صلح و آزادی را از پی آمدهای طبیعی گسترش این جهاد مقدس دانسته است.

ماهیت ظلم ستیزی و حمایتهای همه جانبه این آئین حیاتبخش از محرومان و مظلومان جهان منافع نامشروع قدرتهای استعماری را در طول تاریخ به خطر افکنده و با دمیدن روح جهاد و مبارزه در ستمدیدگان وضعیت نگاهداشته شدگان زمین، عرصه ها را یکی پس از دیگری بر پیشوایان جور تنگ کرده و حیات ننگین و پلیدشان را با خطر مواجه نموده است.

 قدرتهای استکباری که تعالیم زندگی ساز و حرکت آفرین اسلام را با منافع خویش در تضاد می بینند و اتحاد روزافزون و تکوین قدرت سیاسی مسلمانان جهان را سد و مانعی بزرگ در راه تحقق سیاستهای ضد انسانی خود تلقی می کنند، با تمام توان همه راه ها و روشهای شیطانی را برای مقابله بااسلام و اتحاد و وحدت مسلمانان به کار می گیرند.

 یکی از حربه ها و روشهای مقابله با اسلام و رخنه در صفوف مسلمانان تحریف حقایق دین و واژگونه کردن اهداف و مقاصد نهایی تعالیم مقدس اسلام می باشد.

 این حربه و ترفند در قالب ساختن و پروردن فرقه های جدید برای قشرهایی از مسلمانان در مناطق و محدوده های مناسب و سپس ترویج و گسترش آن در جهان اسلام چهره می نماید! «وهابیت» یکی از این فرقه های ساختگی است که با مهارت تمام توسط استعمار انگلیس بنیان نهاده شد.

 اهدافی که استعمارگران انگلیسی از ساختن مسلک وهابیت دنبال می کردند عبارت بود از: بدعت گذاری در دین با تحریف حقایق و احکام اسلامی، خنثی کردن تعالیمی چون جهاد و مبارزه، بی رنگ کردن وجهه سیاسی و اجتماعی اسلام و خلاصه کردن دین و دین باوری در نماز و ذکر و عبادت، و ناموجه جلوه دادن تجمع در اماکن مقدسه و زیارتگاهها بعنوان یکی از نمودها و پایگاههای وحدت و قدرت سیاسی مسلمانان و تخریب آنها بعنوان مظاهر شرک و گمراهی! این تنها استعمار گران انگلیسی نبودند که با ساختن مذهب وهابیت و روی کار آوردن حکومت آل سعود به مقاصد شیطانی خویش برای مقابله با اسلام و مسلمانان نائل آمدند، بلکه در مراحل بعدی وهابیان آل سعود به پابوسی آمریکائیان شتافتند و در خدمت اهداف ضد انسانی آنان در آمدند.

 آنچه حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه «اسلام آمریکایی» نامیدند و از آن به عنوان یک خطر بزرگ یاد نمودند، امروز بزرگترین جلوه آن اسلام آل سعود است.

 این اسلام نه تنها ضرر و خطری برای قدرتهای استکباری ندارد، بلکه منافع سرشاری نیز برای آنها در بردارد و آن توجیه جنایتها و حفظ قدرت و سیطرهئ آنان در منطقه است.

 به همین دلیل بودجه های کلان صرف تبلیغ و ترویج این نوع اسلام می شود، اسلامی که ظاهری از اسلام راستین دارد، ولی محتوای آن واژگونه گشته و بدست فراموشی سپرده شده است.

 انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی که یکی از مسئولیتهای اساسی خود را تلاش در جهت گسترش اسلام ناب محمدی (ص) می داند، با انتشار این کتاب گامی موئثر در مسیر تحقق این هدف مقدس برداشته و امیدوار است نشر این اثر در مقابله با تبلیغات باطل مسلک استعمار ساخته وهابیت سهمی داشته باشد و بر سطح بینش سیاسی جامعه اسلامی بیفزاید.

 این مجموعه در سال 66با همین عنوان در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد و پس از درخواستهای مکرر خوانندگان به صورت کتاب در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.

شیعه و سنی از دیدگاه:نواب صفوی و رهبران اخوان(قسمت اول)

شیعه و سنی از دیدگاه:نواب صفوی و رهبران اخوان(قسمت اول)


مسئله شیعه و سنی، مسئله روز شده و دشمنان اسلام با توطئه‌ای گسترده در صدد ایجاد اختلاف و یا جنگ میان این دو جناح اسلام هستند. اکنون بی‌مناسب نیست که دیدگاه‌های رهبری فدائیان اسلام و اخوان را به‌طور اجمال مورد بررسی قرار دهیم:

... یک خبرنگار پاکستانی در سفری به ایران با شهید نواب صفوی دیدار و گفتگو کرده که در ضمن نشر آن، چنین نقل می‌کند: از شهید نواب صفوی درباره فرقه‌گرایی و اختلاف شیعه و سنی در دنیای اسلام، سئوال کردم و او در پاسخ گفت: «...متأسفانه گویا هنوز آن زمان فرا نرسیده که مسلمانان حقایق را درک کنند و جناح‌بندی شیعه و سنی را کنار بگذارند و همگی به کتاب خداوند چنگ بزنند. بدون تردید قرآن می‌تواند آنها را متحد سازد تا جبهه نیرومند و یکپارچه در برابر دشمنان در کمین نشسته‌شان، تشکیل دهند...»

وی درباره «اخوان‌المسلمین» مصر در آن ایام سرکوب آنها آغاز شده بود با ناراحتی و تأسف شدید گفت: «در این روزها که برادران ما در مصر دستگیر و مورد ستم قرار می‌گیرند، دل‌های ما پر از اندوه و غم شده است. هنگامی که طغیانگران در نقطه‌ای از جهان، بر مردان اسلام ستم روا می‌دارند، بی‌‌تردید همه مسلمانان اختلاف‌های مذهبی را به فراموشی می‌سپارند و با برادران خود احساس همدردی می‌کنند و البته شکی نیست که ما در مبارزه خود، در راه اسلام، می‌توانیم توطئه‌های دشمن را که خواستار تفرقه‌افکنی بین مسلمان‌ها هستند، خنثی کنیم. البته وجود مذاهب اسلامی اشکالی ندارد و هیچ‌کس هم نمی‌تواند آنها را لغو کند؛ اما بهره‌وری دشمنان از این امر، باید توسط همه ما، سرکوب شود.» (مجله «المسلمون»، چاپ دمشق، سال پنجم، شماره اول مورخ رمضان 1375 هـ)

شهید نواب صفوی، طبق نوشته شهید فتحی شقاقی در کتاب خود: «السنه والشیعه ضجه مفتعله» - غوغای ساختگی شیعه و سنی – نقل می‌کند که: «وقتی نواب صفوی در دمشق با دکتر مصطفی السباعی، رهبر اخوان‌المسلمین سوریه ملاقات کرد و از او شنید که بعضی از جوانان شیعه به‌جای همکاری با حرکت اسلامی سوریه، به سازمانهای قومی و لائیک می‌پیوندند، در سخنرانی خود در دمشق و در حضور جمع کثیری از شیعیان و اهل سنت فریاد زد: «هر کسی که می‌خواهد یک شیعه جعفری راستین باشد، باید در کنار حرکت اخوان‌المسلمین قرار گیرد.» (السنه والشیعه... چاپ چهارم، رم، ایتالیا، ص 20) و استاد محمدالضنادی در کتاب معروف خود درباره حرکت‌های اسلامی مصر از «برنار‌د لویس» نقل می‌کند: «فدائیان اسلام» با اینکه شیعه هستند، ولی خواستار وحدت اسلامی می‌باشند و در واقع اندیشه آنها به‌طرز تفکر اخوانی‌ها در مصر نزدیک است؛ چرا که آنها معتقدند اسلام یک نظام کامل برای زندگی است و از طرفی، فرقه‌گرایی در بین مسلمانان و جدایی شیعه و سنی، مفهومی ندارد» و سپس از قول شهید نواب صفوی نقل می‌کند: «همه با هم، متحد شویم و جز جهاد در راه خدا، هر چیز دیگری را فراموش کنیم و جدایی بین شیعه و سنی را کنار بگذاریم.» (کتاب: کبری الحرکات‌الاسلامیه فی‌العصر الحدیث، صفحه 150 چاپ قاهره) این نمونه‌ای از دیدگاه شهید نواب صفوی در مسئله اختلاف بین شیعه و سنی است و اکنون اشاره‌ای می‌کنیم به دیدگاه‌های رهبری اخوان‌المسلمین درباره این موضوع حساس و حیاتی: استاد شیخ عمر التلمسانی، دیدگاه شهید شیخ حسن‌البنا مؤسس و نخستین مرشد اخوان‌المسلمین درباره شیعه و سنی چنین بیان می‌کند: «امام رضوان الله علیه توجه خاصی برای ایجاد وحدت اسلامی داشت و اخوان‌المسلمین در گذشته و امروز، و در آینده نیز در راه این وحدت خواهند کوشید، ولو اینکه در این هدف بزرگ، دچار مشکلاتی بشوند.

مسلمانان طبق نص صریح قرآن امت واحدی هستند: «و ان هذه امتکم، امه واحده» من به خاطر دارم که در سال‌های 40 آقای قمی که یک عالم شیعی بود، در ساختمان مرکزی اخوان، به‌عنوان میهمان اقامت داشت و در آن هنگام امام شهید، به‌طور جدی در راه تقریب بین مذاهب اسلامی می‌کوشید تا دشمنان نتوانند از دوری و جدایی مسلمانان، سوء‌استفاده کرده و وحدت امت، امت اسلامی را، از بین ببرند.

روزی از امام درباره مسئله اختلاف بین شیعه و سنی سئوال کردیم. ایشان ما را از ورود در این قبیل مسائل منع کرد و گفت که مسلمانان نباید خود را با این قبیل مسائل مشغول کنند و باید متوجه باشند که دشمنان اسلام، از این قبیل مسائل برای آتش‌افروزی و ایجاد فتنه بهره می‌گیرند! به حضرت ایشان گفتیم: ما از روی تعصب و یا گسترش دامنه اختلاف بین مسلمانان، این موضوع را مطرح نکردیم، بلکه هدف آگاهی از حقیقت است؛ چون مطالبی که در کتاب‌ها درباره شیعه و سنی مطرح هست، قابل شمارش نیست و ما به‌طور طبیعی نمی‌توانیم به بررسی این کتاب‌ها و منابع بپردازیم؟!

امام حسن‌البنا رضوان‌الله علیه فرمود: بدانید که اهل سنت و شیعه همگی مسلمانند و کلمه توحید: لا‌اله‌الاالله و اشهد‌ان‌ محمدرسول‌الله همه آنان را گرد هم می‌آورد و در این اصل اساسی عقیدتی، شیعه و سنی یکسانند و به هم می‌رسند؛ اما اختلاف در میان این دو جناح، در فروع و در مسائلی است که می‌توانیم آنها را به هم نزدیک کنیم. پرسیدیم: می‌توانید نمونه‌ای ذکر کنید؟ امام گفت: شیعه نیز مانند مذاهب چهارگانه اهل سنت، دارای فرقه‌های گوناگونی است؛ مثلاً شیعه امامیه مسئله امامت را یک اصل ضروری در اسلام می‌دانند که حتماً باید تحقق یابد برای اینکه امام حافظ شریعت است و سخن او درباره احکام شرعی، کلمه فصل و حکم نهایی است و اطاعت وی به‌طور مطلق، واجب است.

در بعضی مسائل فقهی هم اختلاف هست که می‌توان آنها را برطرف کرد؛ مانند مسله ازدواج موقت و یا تعداد همسران در نزد بعضی از فرق شیعه و امثال اینها، که ما نباید اینها را وسیله‌ای برای جدایی بین اهل سنت و شیعه قرار دهیم، بلکه باید توجه داشته باشیم که هر دو مذهب، صدها سال در کنار همدیگر و بدون هیچ‌گونه برخوردی، مگر در کتاب‌ها و نوشته‌جات، با یکدیگر نداشته‌اند و باز می‌دانیم که امامان و پیشوایان شیعه آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشته‌اند که در واقع ثروت گران‌بهایی در کتابخانه‌های مسلمانان است.

تا اینجا سخن از امام شهید حسن‌البناست و من هم عقیده دارم که خیر دنیا و آخرت، در آن است که هرگز دنبال اموری که موجب اختلاف بین شیعه و سنی می‌گردد، نرویم؛ زیرا که این، هدف مهم دشمنان اسلام است.» (از کتاب: ذکریات لا مذکرات - خاطرات شیخ تلمسانی، چاپ قاهره، 1405 هـ). بی‌تردید شهید نواب صفوی با سفرخود به کشورهای عربی و ملاقات با شخصیت‌های معروف اهل سنت، نقش اساسی در ایجاد روابط بین حرکت اسلامی ایران و اخوان‌المسلمین داشت تا آنجا که استاد شیخ راشدالغنوشی، رهبر نهضت اسلامی تونس، می‌گوید: «حرکت فدائیان اسلام در ایران، در واقع امتداد اندیشه و تفکر اخوانی در این سرزمین بود.» (کتاب: مقالات حرکه‌ الاتجاه الاسلامی بتونس، چاپ پاریس دارالکروان) و همین پیوند فکری وحدت‌طلبانه بود که رژیم شاه را نگران نمود و در اتهامات خود، علیه شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام، آنها را وابسته به «اخوان‌المسلمین»اعلام کردند!

سخن آخر آقاى دکتر قزوینى با جناب مولوى عبد الحمید

باسمه تعالى

در رابطه با بیانیّه جناب مولوى عبد الحمید در پاسخ به دعوت مجدد از ایشان به مناظره و گفتگوى دوستانه، توجه ایشان را به چند نکته اساسى جلب مى نمایم:

1 ـ در این بیانیه عبارتهایى دور از ادبیات اسلامى به کار رفته بود و دو شخصیت جهانى شیعه (آقایان دکتر عصام ودکتر تیجانى) مورد اهانت مجدد قرار گرفته بودند و نظام جمهورى اسلامى و قوه قضائیه نیز به جانبدارى متعصبانه متهم شده بودند و... به ایشان و همفکران عزیرشان خالصانه سلام گفته و کریمانه از کنار آن مطالب نادرست مرور مى کنم.

2 ـ دعوت اولیه این جانب از جناب مولوى عبد الحمید، مناظره و گفتگوى دوستانه در خصوص مطالبى بود که ایشان در خطبه هاى نماز جمعه زاهدان نسبت به دو شخصیت شیعه آقایان دکتر عصام و دکتر تیجانى مطرح کرده بودند، و ملتزم بودیم که بحث و گفتگو به خارج از آن کشیده نشود و انتظار از جناب مولوى خیلى فراتر از این بود که قضیه را به انحراف کشانده و به یک معضل تبدیل کرده و با جوسازى علیه نظام و قوه قضائیه، بهره بردارى سیاسى نمایند.

3 ـ اگر مسأله اتحاد میان مسلمانان از دیدگاه جناب مولوى عبد الحمید این همه حائز اهمیت است پس چرا در سال اتحاد ملى و انسجام اسلامى در همایش ختم صحیح بخارى از آقاى دکتر محمد إبراهیم رئیس دادگاه مدینه دعوت کردند و ایشان در سخنرانى خود به مقدسات شیعه اهانت کرد، و ایشان نه تنها به سخنان وى اعتراض نکردند ; بلکه در سفر اخیر خود به مدینه منوره از حضور ایشان در همایش، تشکر نمودند.

و چرا در سال اتحاد ملى  کتابهاى وهابیون را که شیعه را به مشرکان عصر رسالت تشبیه کرده و خون و مال آنان را مباح دانسته، در سایت رسمى حوزه علمیه زاهدان قرار داده اند مانند: توسل مشروع ...، رساله شیخ الاسلام ابن تیمیه و...

چرا در برابر حرکت هاى تند وهابیت بر ضد شیعه عکس العمل مناسبى نداشته اند؟

چرا بیانیه 38 تن از علماى وهابى افراطى عربستان، در وجوب قتل شیعیان و تخریب حرم امامام معصوم (ع) را محکوم ننمودند؟

چرا با فتواى ضدّ اسلامى بن جبرین وبراک، در تخریب حرم امیرالمؤمنین و امام حسین و ابوالفضل علیهم السلام برخورد صریح نداشتند؟ بلکه کتاب بن جبرین و صالح فوزان  وعبد الرحمن دمشقیه که از تکفیریون وهابى هستند، هم اکنون روى سایت رسمى حوزه علمیه زاهدان موجود است!! و صدها چراها که فرصت بازگو کردن آن نیست!!!

4 ـ چگونه جناب مولوى عبد الحمید از انتقال دو نفر از مذهب مالکى و وهابى به مذهب شیعه این چنین حساسیت به خرج داده و جوسازى مى کنند با این که در تاریخ، افراد متعددى از مذهب حنفى به شافعى و از شافعى به حنفى و... منتقل شده اند، همانگونه که مناوى از شخصیتهاى بزرگ اهل سنت مى گوید: گروهى از بزرگان اهل سنت از مذهب خویش به دیگر مذهب انتقال یافته اند همانند: عبد العزیز بن عمران که از مذهب مالکى به مذهب شافعى منتقل شد و ابوثور، از حنفى به شافعى وطحاوى، از شافعى به حنفى، و امام سمعانى از حنفى به شافعى، و خطیب بغدادى وآمدى وابن برهان از حنبلى به شافعى، و ابن فارس از شافعى به مالکى، و ابن دهان از حنبلى به حنفى و از حنفى به شافعى انتقال مذهب دادند. فیض القدیر، ج  1، ص 273.

5 ـ مقام معظم رهبرى ـ مدّ ظلّه الوارف ـ که امسال را  «سال اتحاد ملی وانسجام اسلامی» معرفى نمودند، هرگز از مناظره و گفتگوى دوستانه علمى منع نفرموده اند، و به تعبیر شهید مطهرى:  «آن چه نباید صورت گیرد، کارهایى است که احساسات و تعصّبات و کینه هاى مخالف را بر مى انگیزد، امّا بحث علمى سروکارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات». امامت و رهبرى، ص 21.

6 ـ مگر جناب مولوى عبد الحمید ودیگر عزیزان اهل سنت در مناظره و گفتگوى علمى چه مطالبى مى خواهند مطرح کنند که از دادگاه ویژه روحانیت هراس دارند؟ و آیا تا کنون قوه قضاییه به خاطر طرح مسائل علمى دور از تعصب و اهانت، کسى را مورد مؤاخذه قرار داده است؟

7 ـ آیا هدف از کشاندن مناظره به یکى از کشورهاى اسلامى و پیش داورى غیر منصفانه، فراهم ساختن زمینه بدبینى و جو سازى علیه نظام جمهورى اسلامى نیست؟ ویا پیشنهاد دعوت از افرادى از خارج از کشور جهت مناظره، نشانگر ضعف علمى نیست؟

8 ـ این جانب مباهله را رد نکرده ام بلکه پیشنهاد نموده ام که با الهام از سیره نبى مکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) اول مناظره و گفتگوى علمى دوستانه صورت پذیرد و در صورتى که گفتگوى علمى به بن بست رسید، نوبت به مباهله خواهد رسید و آمادگى کامل خود را براى مباهله اعلام نموده ام.

در پایان براى آخرین بار از جناب مولوى عبد الحمید در خواست مى کنم با بهانه هاى واهى از گفتگوى دوستانه که بهترین راه براى حل اختلاف فیمابین و زمینه ساز وحدت مى باشد، طفره نفروند. وَالسَّلاَمُ عَلَى مَنْ اتَّبَعَ الْهُدَى.

دکتر سید محمد حسینى قزوینى

7/8/86

موانع گسترش تشیع؛ تشیع، آیین نه فرقه


موانع گسترش تشیع؛ تشیع، آیین نه فرقه
رسول جعفریان

مقدمه
سابقه شیعه شناسی به معنای علمی و جدی آن در دوره اخیر، به تلاش‌های علامه فقید مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی بر می‌گردد که آثار و احوال علمای شیعه را از لابه لای گرد و غبار کتابخانه‌ها با جستجو و تتبع در کتابخانه‌های عمومی و شخصی بلاد مختلف بیشتر در بعد کتابشناسی معرفی کرد.

الذریعه یک قدم عالمانه بسیار اساسی و مهم بود. یک بار مرور کردن الذریعه، انسان را با مجموعه تشیع و تنوع فکری آن در دوران مختلف تاریخی بسیار آشنا می­کند. طبقات اعلام الشیعه او هم از زاویه دیگر چهره مخفی بسیاری از علمای شیعه را آشکار کرد.

مرحوم سید محسن امین با تألیف اعیان الشیعه و پسرش مرحوم سید حسن با دایرة المعارف شیعه قدم های بسیار اساسی و خوبی برداشتند. در شکل محدودتر، تأسیس الشیعه اثر مرحوم سید حسن صدر کاری ارزشمند است.

الغدیر علامه امینی به عنوان یک تتبع گسترده برای شناساندن تاریخ تشیع، منهای بحث‌هایی که درباره امامت و سایر مباحث دارد بسیار مهم است. حقیقت این است که تاکنون مانند این آثار بزرگ دیگر تألیف نشد و مقدار زیادی کار معطل مانده هست. البته تب و تاب سال‌های اول انقلاب هم مانع از این بود که کار به شکل علمی پیش برود. حوزه قم هم چنین طاقتی در این قبیل مباحث نداشت. آگاهیم که سنت علمی نجف در مقایسه با قم، به مراتب قوی‌تر بود. حتی سنت علمی شیعه در لبنان، در آن شرایط به لحاظ سابقه از قم قوی تر بود.

بسیاری از شخصیت های نجف و لبنان با محافل فکری جدید مصر، کشورهای عربی و حوزه نجف یک نوع تقابل و داد و ستد علمی داشتند.

در سال‌های اخیر کارهای کوچک‌ و مقالات متعدد برای روشن کردن گوشه­ها و زوایای تاریخ و عقاید شیعه و سوابق و پیشینه آن، تألیف شده است، اما در حدّ آن آثار بزرگ، متأسفانه کار قابل اعتنایی نداریم.

نکاتی که خواهد آمد، بیشتر مربوط به «موانع و دشواری‌های موجود در سر راه گسترش تشیع آن هم بر اساس تجربه تاریخی و نیز برخی گشت و گذارها در بلاد اسلامی است. ما می توانیم یک بار گذشته خود را مرور کنیم و از لحاظ تاریخی ببینیم در چه شهرها و مناطق توفیق داشته­ایم و عوامل آن چه بوده است.

یک بار نیز می توانیم در زمان خودمان جوامع شیعی را در کشورهای مختلف عربی و غیر عربی بررسی کنیم و ببینیم که جوامع شیعی با چه مشکلاتی روبه رو هستند؛ فهم آنها از تشیع چه اندازه است؛ نسخه­ای از تشیع که در آن جا حکومت می­کند و عالمان آن منطقه مروج آن نسخه هستند چه تفاوتی با نسخه تشیع در قم و نجف دارد و برای رسیدن به یک گفتمان مشترک و فراهم کردن زمینه­های گسترش تشیع چه راهکارهایی وجود دارد. مهم بیان گوشه­ای از دشواریهاست و این که چرا با آن هم نقطه قوت نمی­توانیم به طور جدی از پوسته خود درآییم و گسترۀ بیشتری را زیر نفوذ فکری معارف اهل بیت (ع) درآوریم.

الف: پیچیدگی علمی – بساطت علمی
این نکته را با این پرسش مطرح می کنیم که چرا اسلام در جامعه ایرانی به سرعت منتشر شد و آیین زرتشتی از میان رفت؟ اهمیت این پرسش با توجه به این نکته روشن می‌شود که معمولا در تاریخ ادیان و تاریخ تمدن، سخت‌ترین پیچ‌های تاریخ را تغییر آیین و مذهب می دانند؛ یعنی ممکن است مردم حکومت را از دست بدهند و بسیاری از چیزها را کنار بگذارند اما دین، آیین‌ها و باورها وسنت‌هایشان را نگه می‌دارند.

چطور شد که اسلام در جامعه ایران به سرعت منتشر شد؟ نه فقط در ایران و بین زرتشتی‌ها، حتی بسیاری از مسیحی‌ها در غرب دنیای اسلام، در مناطق تحت سلطه روم شرقی و بسیاری از بت پرست‌ها در نقاط مختلف، اسلام را راحت قبول کردند.

یک بحث، مسألۀ حقانیت اسلام،‌ خدایی بودن آن و تقدیرات الهی و چیزهایی نظیر آن است؛ ولی در قرآن، از پیغمبرانی سخن به میان می‌آید که تا آخر عمرشان، آیینشان از محدوده محل سکونت­شان هم فراتر نرفت، درست به خاطر این که شرایط سیاسی و اجتماعی اهمیت خاص خود را در تبلیغ یک آیین دارد، همچنین نوع مبلغانی که اطراف پیامبران بودند (از حواریون و سایرین) و تلقی و برداشت آنها از دین جدید، نهایت اهمیت را دارد.

معمولا ایران شناسان معاصر – چه غربی و چه داخلی- به یک نکته اشاره می­کنند و آن بساطت اسلام به لحاظ فکری، همه فهم بودن و همه پسند بودن اسلام است. این که اسلام آن چنان پیچیدگی علمی و فکری ندارد که کار را برای مردم دشوار کند. برای مردم آن روزگار اصول و فروع و احکام اسلام، هم جنبه انسانی داشت و هم قابل فهم بود؛ لازم نبود کسی برای تفهیم اسلام به مردم تلاش بسیار کند. این همه فهم بودن و همه پسند بودن دین اسلام، در سرعت انتشار آن بسیار مؤثر بود.

آیین زرتشتی در ایران قوی و قدرتمند بود و حکومت از آن جانبداری می­کرد. سلسله­ای از روحانیون حامی دین و حکومت بودند، ولی با ظهور اسلام و «شریعت سمحه و سهله» آن، آیین زرتشتی زمینه­اش را از دست داد و جایش را با اسلام عوض کرد.

این بساطت اگر قدری پیچیده شود، پیرایه­هایی به آن ضمیمه شود و زیور و زینت­هایی به آن افزوده گردد، به تدریج محبوبیت خود را از دست می­دهد. برای نمونه، وقتی قرار باشد کسی برای فهم تشیع،‌ نیازمند آن باشد که به صد اصل و دویست فرع معتقد باشد و ما نتوانیم این بساطت را حفظ کنیم قاعدتا با مشکل مواجه می شویم. این به شیوه‌های ارائه ما باز می­گردد و نه به حقانیت شیعه که آن را پذیرفته­ایم.

با توجه به این نکته، باید پرسید: آیا امروز تشیع بسیط و قابل فهم است و با سه، چهار یا پنج اصل، حقیقت آن تفهیم می شود، یا آن قدر عقاید مختلف به آن افزوده و پذیرفته شده و مخالفت با آنها مشکل­زا شده که شما وقتی می خواهید این مجموعه را بیان کنید قادر نیستید بساطت آن را حفظ کنید؟ این نکته کلی، امروزه هم درباره اسلام قابل تأمل است و هم درباره تشیع.

این نکته از چشم محققان دور نمانده است که یکی از دلایلی که معتزله هیچ وقت نتوانستند در دنیای اسلام نفوذ مردمی و توده­ای داشته باشند، این بود که عقایدشان را با توضیحات عقلی، پیچ در پیچ،‌ مبهم و مشکل ارائه می کردند؛ آن قدر که حتی عالمان هم از فهمیدن آن عاجز بودند، خواندن نوشته­های قاضی عبد الجبار و دیگران، شاهد بسیار خوبی بر این نکته است. به همین خاطر نفوذ معتزله عملا فقط در محافل علمی، مدارس و بین نخبه ها ماند و هیچ وقت نتوانست بین مردم رواج پیدا کند.

آنچه مهم است این که مذهب بایستی به یک لقمه لذیذ تبدل شود؛ به یک مجموعه بسیط و غیر پیچیده. نه چندان پیرایه داشته باشد که کار را دشوار وتحمل را سخت کند و نه چندان با شاخ و برگ‌های عقلی و خردگرایی، شدید وپیچیده شده باشد. باید بتوان در یک حوزه مختصر، تمام اصول و فروع آن را بیان کرد. تردید ندارم که یکی از دلایل عدم موفقیت روشنفکری­های دینی اخیر همین زبان پیچیده آن است که به نوعی ادای معتزله را در می­آورد.

ب: پیچیدگی و سختگیری مذهبی
خوارج، جاذبه‌های زیادی داشتند. هیچ کس نمی‌تواند منکر شود که غیر از قصه نهروان، بعدها خوارج حرف‌هایی می­زدند که می­توانست مقبولیت عمومی داشته باشد. آنها نوعا افرادی بودند زاهد پیشه، ضد اشرافیت، ‌ضد ظلم و ستم و به لحاظ اعتقادی، قرآن­گرایی شدیدی از خود نشان می­دادند؛ اما هیچ وقت نتوانستند جایگاه قابل ملاحظه­ای را در دنیای اسلام به خود اختصاص دهند. در حال حاضر نیز جز در دو نقطه، شمال افریقا و عمان در حاشیه جنوبی خلیج فارس، تمام آن میراث از بین رفته و هیچ جای توسعه هم ندارد و اصلا از مجموعه مذاهب اسلامی حذف شده تلقی می­شود.

دلیل این مسأله چیست؟ یک عامل بسیار اساسی، سختگیری مذهبی است. این مسأله را در کنار رشد مذهب حنفی در شرق اسلامی و دقیقا شرایطی که ابوحنیفه برای سهل شدن دین ایجاد کرد،‌ بگذارید. فتوای ابوحنیفه که نماز را می­توان فارسی خواند یا این که هر کس شهادتین را بگوید مسلمان است و لازم نیست نمازش را صحیح بخواند و فتواهایی از این دست، و نوعی ارجاء کلامی و فقهی، در گسترش حنفی گری بسیار مؤثر بود. من در اینجا کاری به درستی و یا نادرستی این باورها ندارم بلکه یک تجربه تاریخی را بیان می­کنم.

در مقابل این سهل گیری، سختگیری خوارج بود که مرتکب کبیره را کافر و کشتن او را واجب می­دانستند و می­گفتند هر کس با ماست بایستی همه زندگی خود را رها کند و بیاید در دارالهجره ما و از صبح تا شب مشغول مبارزه یا عبادت باشد. خوارج حتی اگر نفر بودند باورشان این بود که باید در مسجد شورش کنیم.

برخی از این رفتارهای خوارجی را الان هم در بعضی از نقاط جهان اسلام می­بینیم، همه اینها سبب شد که خوارج منکوب شوند، از بین بروند و به هیچ وجه آن شعارهای پرجاذبه شان نتواند زمینه داشته باشد.

بنابراین فکر نکنید برای رواج تشیع کافی است ما شعار عدالت بدهیم، یا حتی شعارهای زهدگونه بدهیم. ما باید بر اساس همان میراثی که از ائمه هدی (ع) رسیده است، آن جنبه‌های انسانی را در نشر تشیع نشان دهیم.

هر نوع سختگیری مذهبی، به هر شکل، تئوریک باشد یا فقهی، و نیز کنترل های سخت بر جامعه، مانع رشد یک مذهب است. در این زمینه به اقل چیزها باید اکتفا کرد. این که ناظرید مرجئه در قرن دوم و سوم بخش زیادی از جهان اسلام را گرفتند، دلیلش همین است.

تصور نکنید تعریف مرجئه و ارجاء به معنای گروه یا عقیده ای است که می­گوید هر کس گناه هم بکند برای ایمانش اشکال ندارد. آن مطالب واهی در کتاب های ملل و نحل در تعریف مرجئه آمده است. آن چیزی که در عالم خارج اتفاق افتاد این بود که مرجئه می گفتند شما وقتی شهادتین را بگویید برای ایمانتان کافی است؛ این طور نیست که اگر ذره­ای تخطی کردید، یا گناه کبیره­ای مرتکب شدید، کافر و از مذهب خارج شده­اید. شما وقتی دایره را ضیق و فضا را تنگ کردید و مثل خوارج نگاه کردید، باید انتظار داشته باشید که آئین­تان در یک محدوده بماند و گسترش نیابد.

یکی از دلایل شکست بنی­امیه هم همین سختگیری‌های مذهبی بود که بهانه‌های دیگری داشت. اگر حوادث سال های 70 تا 120 هجری – غیر از عصر عمربن عبدالعزیز- را بخوانید می بینید که بنی­امیه خیلی سختگیری مذهبی نشان می دادند و فرد تازه مسلمان شده را آزمایش می کردند که نماز را درست می­خواند یا نه؛ اگر درست نمی­خواند از دین خارج است. آنها حتی معاینه طبی از تازه مسلمانان می کردند که مثلا اگر مسلمان شده اند، ختنه کرده­اند یا نه.

مقایسه من فقط در حیطه خوارج و حنفیان و گسترش آنها در شرق ایران بود. با این که کرمان، سیستان و بخش‌های جنوبی ایران در قرن دوم، تقریبا زیر سلطه خوارج بود و دارای دولت بودند (یعقوب لیث متهم بود که با خوارج بوده) ولی از بین رفتند و فقط گوشه‌هایی از دنیا که هیچ خاصیتی نداشت برای آنها باقی ماند.

یکی از دلایلی که امروزه وهابیت باهمه تبلیغات گسترده و صرف هزینه بسیار، گسترش پیدا نمی­کند، همین سختگیری­های خوارج گونه است. آنها مرز بین کفر و ایمانشان بسیار سنگین است و قابل تحمل نیست. نفوذ وهابی­ها البته کم نیست، اما شاهدیم که جهانگیر نیست، زیرا سختگیری و محدودیت بسیار جدی است.

ج : فرقه ای نگاه کردن
نکته سومی که اهمیت دارد این است که آیا ما واقعا تشیع را یک فرقه می­بینیم یا مذهبی که برای هدایت عامه مردم است. در واقع، وقتی ما شیعه را اسلام اصیل می دانیم و شعار آن را ترویج هدایت و اخلاق می­دانیم، آیا درست است که آن را به یک فرقه تبدیل کنیم و تمام مباحث مذهبی­مان را روی وجوه فرقه ای خلاصه کنیم؟

تبدیل شدن شیعه به فرقه، شبیه این است که شما مذهبی را در انحصار یک نژاد قرار دهید. البته در مَثَل مناقشه نیست. درست است که این ‌جا بحث نژاد نیست، اما عملا چنین حالتی را پیدا می کند؛ مثل ارامنه که آداب خاصی دارند و از بقیه جدا هستند؛ هیچ نوع تبلیغی هم ندارند و اگر تبلیغی نیز بکنند کسی قادر نیست به آن طرف گرایش پیدا کند. یعنی ما هر چه قدر محدودیت‌ها و انحصارات تشیع را بیشتر کنیم، شیعه را به فرقه نزدیک‌تر می‌کنیم.

در جوامعی که شیعیان در اقلیت­اند، مجبور شده­اند هویت خود را حفظ کنند و برای این که تفاوت­های خود را با بقیه بگویند و به اصطلاح حفظ هویت کنند، مجبور شده­اند نشانه­ها، ویژگی­ها، انحصارات و امتیازات خود را بیشتر کنند یا بیشتر جلوه دهند. این جوامع ارتباط‌های خانوادگی­شان را با دیگران کاملا قطع می کنند؛ نه دختر به کسی می دهند ونه دختر می گیرند. در چنین جامعه ای شیعه در اقلیت است و درون گرا. در این صورت چه کسی رغبت می کند و اصولا می­تواند بیاید و با آنها تماس داشته باشد؟ این بسیار مشکل است. شما از او متنفری، او از شما متنفر است و نمی‌تواند شما را درک کند؛ یعنی لقمه­ای هستی که به دهان او طعم نمی­دهی و می داند که اگر روزی هم وارد شود، باید از همه زندگی اش قطع امید کند.

اگر ما در فکر توسعه تشیع نیستیم، ایرادی ندارد. می­توانیم یک اقلیت درون­گرا و دربسته بمانیم. می­توانیم هر روز بخش‌های جدیدی را برای جدا شدن بیشتر از دیگران به این مذهب اضافه کنیم. امروزه گاه شاهدیم چیزهایی که قبلا وجود نداشته و جزو اصول و فروع نبوده، جزء مسلمات شده است. اگر کسی به آنها اعتقاد نداشته باشد، حتی از بین خودمان هم بیرونش می­کنیم و او را نمی‌پذیریم. سخت‌گیری را به حدی زیاد می کنیم که این فرقه ناجیه به جمع بسیار اندک و مشخصات بسیار نادری تبدیل می شود. متأسفانه برخی گروه­ههای داخلی را می بینیم که رفتارشان چنان است که گویی بعضی از بزرگان را هم شیعه خالص نمی­دانند و فکر می­کنند ایمان آنها ضعیف است.

جامعه‌ای که از تشیع یک فرقه بسازد، نمی‌تواند آن را بسط دهد، بلکه هر روز کوچک‌تر و اختلافات درونی­اش بیشتر می‌شود؛ یکی شیخی و دیگری اخباری می شود و ... در مواقع حساس اگر به جان هم بیفتند اوضاع بدتر شده و باز هم فرقه گرایی بیشتر در درون آن پدید می آید.

سیاست مذهبی ما باید این باشد که مذهب تشیع را به اصل و متن اسلام تبدیل کنیم؛ به طریقی که وسیله هدایت عمومی باشد. تشیع اساس اسلام و متن آن است نه یک فرقه از آن. لازمه این کار آن است که ما مذهب شیعه را به یک آیین و دین همه پسند و مقبول تبدیل کنیم.

دین چیزی نیست که هر روز بتوان محتوایش را عوض کرد و چیزی بر آن افزود. در آن صورت خواهند گفت که اینها به مسائلی باور دارند که ریشه در اصل ندارد. یک حزب معمولی حتی مرامنامه‌اش را به این سادگی عوض نمی‌کند. البته سران یک دین ممکن است بعد از صد سال جمع شوند و اصلاحات مختصری با احتیاط تمام در مذهب بکنند. اینان باید مصلحت کلی نشر مذهب را در نظر داشته باشند. آنان باید توجه داشته باشند که ما در مذهب تشیع چه تصویری در اذهان عمومی مردم خودمان، سایر مسلمانان و حتی نامسلمانان داریم؟

یک نکته مهم تر این است که تبیین این عقاید و رسمیت بخشیدن به آنها کار کیست. جمع بندی نهایی را چه کسی انجام می­دهد. عقاید چه کسانی به عنوان عقاید رسمی شیعه شناخته می شود؟

ما بحث اجتهاد را مطرح می‌کنیم و آن را از امتیازات مذهب شیعه می دانیم ولی همه مان توجه داریم که چقدر از این سوء استفاده می‌شود و چه کسانی به عنوان مجتهد حرف‌هایی می زنند که فهم عمومی نمی­تواند آنها را بپذیرد. وقتی مراکز رهبری فکری متعدد شود و همسانی و یک تعریف دقیق و جامع نباشد، تکلیف غیر شیعه معلوم نیست. ممکن است تصور شود که چنین کاری (همسانی و عدم نقد و مراکز رهبری فکری) به بسته شدن باب تحقیقات منجر می­شود، اما باید توجه داشت که این دو از هم جداست. باب تحقیقات باید ظرفیت خود را داشته باشد و جامعه هم آن تحقیقات را تحمّل کند، اما مردم به لحاظ مذهبی – چه شیعه و چه غیر شیعه – باید تکلیف خود را با عقاید رسمی بدانند.

اگر بنا باشد مذهب شیعه را به دیگران معرفی کنیم، به یک اجماع نهایی داخلی و درونی برای عرضه بیرونی مذهب نیاز داریم . این اجماع نهایی وقتی قابل تصور است که لااقل در اصول بسیط و اولیه، به یک توافق دست اولی برسیم و محدوده ای را بپذیریم و برای صدق تشیع بر کسی که به آن اصول معتقد است، به همان مقدار بسنده کنیم.

برای مثال در سال های 1310 تا 1312 راجع به «رجعت» در تهران و قم بحثی مطرح شد و تقریبا می‌رفت که به آشوبی تبدیل شود. از مرحوم آیت الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم در این باره استفتا کردند و ایشان خیلی راحت نوشت: اگر کسی اعتقادی به رجعت نداشته باشد، او را از تشیع خارج نمی کند. بعد از آن آشوب خوابید. بعدها تحمل کم و کمتر شد. وقتی دایره، محدود و تحمل کم شد، باید انتظار داشت که برخی از این افراد همه چیز را خراب می‌کنند و مشکلی ایجاد می‌کنند که همه باید جمع شوند تا آن را حل کنند.

وقتی ما خودمان به جمع­بندی برسیم، در خارج از حوزه تشیع می توانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم. اما وقتی خودمان جمع بندی نداریم نمی توانیم انتظار داشته باشیم که در میان جامعه غیر شیعه حرف مهمی برای گفتن داشته باشیم.

د: عدم اعتدال
نکته دیگری که لازم است باز از روی تجربه‌های تاریخی به آن اشاره شود، راجع به شیخ مفید و مهم‌تر از او شیخ طوسی و پسرش ابوعلی و آمدن شاگردان آنها به شهر ری است. چیزی که باعث شد برای نخستین بار، شهر ری که مرکز ثقل سنی‌های شافعی و حتی حنفی بود، بدون درگیری به مرکز امامی‌ها بدل شود، رواج نگرش‌های اعتدالی و برخورد مسالمت آمیز موجود در مکتب نجف بود. هنوز هم در کتاب‌های اهل سنت، علامه حلی را شخصی معتدل که به صحابه بد نمی‌گوید، معرفی می‌کنند.

اوضاع ری به شکلی بود که سنی‌ها پای منبر علمای شیعه می‌نشستند و در محافل ادبی شیعه شرکت می‌کردند و گاهی بحث و مناظره هم داشتند. این درست زمانی بود که شافعی‌ها و حنفی‌ها در ری به جان هم افتاده‌ بودند؛ اما شیعه‌ها مقبولیت داشتند و حرف‌های خودشان را به نحوی معتدل بیان می‌کردند. همین امر باعث شد، ری که مرکز ایران و چهار راه اصلی بود، برخورد معتدلی، تشیع را به صورت گسترده در آن حفظ و رواج دهد. اما امروز شاهدیم که کسانی در درون جامعه شیعه، تشیع را از حد اعتدال آن خارج کرده و نه تنها نزد دیگران آن را به گونه ای جلوه می­دهند که از اعتبار کافی برخودار نیست، بلکه با سختگیری­های داخلی هم کسانی را به بیرون هل می­دهند. ناگفته پیداست که اگر برخوردها از موضع اعتدال نباشد و تعامل درستی وجود نداشته باشد،‌ تشیع نمی‌تواند گسترش پیدا کند.

نمی‌خواهیم چنین نتیجه گیری کنیم که ما باید صرفا مصلحت اندیشی کنیم و تشیع را در هر محیطی قالب افکار و اندیشه‌هایی که در آن محیط وجود دارد در بیاوریم. به هر حال ما یک مرز اصلی داریم که توحید است و با شرک،‌ قابل جمع نیست. همچنین معتقدات صریح و بسیار ارزشمندی داریم که باید آنها را حتما حفظ کنیم. اما باید توجه داشت که هر جامعه‌ای روشی را می‌پسندد و نمی­توان برخلاف آن حرکت کرد. آدمی یا باید منزوی شود و اصلا حرف نزند و فقط خود را هدایت یافته ببیند و دیگران را از خوبی‌هایی که در اندیشه‌اش وجود دارد محروم کند و یا اگر خواست با کسی همزبان شود،‌ باید این تجربه را حفظ کند و بداند که در بعضی محیط‌ها از بعضی افکار می‌توان کمک گرفت.

هـ: عدم درک شرایط زمانی و مکانی
تشیع در ایران قرن هفتم و هشتم، غیر از این که از اهرم اعتدال استفاده کرد، از راه تصوف نیز وارد شد و آرام آرام تصوف را هم اصلاح کرد و بر آن ‌مسلط شد و بخش‌های زیادی را از تشیع صوفیانه به تشیع فقاهتی تبدیل کرد. البته زمینه این کار نیز در ایران وجود داشت. این حسن کار ماست که زمینه دفاع از عرفان را هم داریم و می­توانیم بخش­هایی زیادی از مسلمانان و حتی نامسلمانان را در این فضا به سوی خود جلب کنیم. این در حالی است که وهابی­ها به عکس ما هستند. آنان در هر جایی در دنیا وارد شده اند – خصوصا در آفریقا- اولین دعوایشان با گروه‌هایی بوده است که حلقه‌های ذکر و سماع و خانقاه داشته­اند. آنها از اساس این گروه‌ها را بیرون می‌کردند و به اینان هیچ زمینه ظهوری نمی‌دادند.

تشیع، عرفان و میراث اخلاقی دارد، البته نه تصوف بازاری وحزبی. توجه به اخلاق، عرفان و ذکر و حتی استفاده از میراث عرفانی که در بخش‌ عمده‌ای از فرهنگ شیعه وجود دارد،‌ می‌تواند در بخش‌هایی از جهان اسلام مؤثر باشد.

نباید دید ما چنان تنگ باشد که همه راه‌ها را به روی ما ببندد و به شیوه وهابیت با آن خشکی و جمود، وارد شود و راه را قطع کند.

خوبی تشیع این است که یک مذهب تمام عیار است؛ یعنی از هر بخش از آن می‌توان بهره برد. در شیعه نگرش فقاهتی،‌ زاهدانه، عارفانه و بحث‌های اخلاقی بسیار جدی داریم. شیعه وارث عقلانیت معتزله است و یک میراث معقول دارد. شیعه، عرفان ائمه را دارد و می­تواند بدور از تصوف بازاری، جریان های عارفانه را در خود راه دهد. ما به تناسب این دور‌ه‌های مختلف تاریخی و افکار و اندیشه‌های موجود، درهر شرایطی باید از فرصت استفاده کنیم و آن را گسترش دهیم.

یکی از امتیازات ما دفاع ما از فلسفه و کلام عقلی است. این در حالی است که در سرتاسر کشور سعودی اجازه تأسیس رشته کلام را نمی‌دهند، ولی تشیع خیلی راحت می­تواند از راه علم کلام که محبوب مصری‌ها و بسیاری از مسلمانان نقاط دیگر است، اندیشه‌های خود را توسعه دهد. البته آنها یک نوع حدیث گرایی شدید دارند ولی در تشیع غیر از این که حدیث وجود دارد، میراث عرفانی و فلسفی هم هست و مهم‌تر این‌که همه نگاه‌ها به قم است که بتواند از این روش‌ها استفاده کند. همچنین طلاب ایرانی و غیر ایرانی که در قم تحصیل می‌کنند وقتی برمی‌گردند، باید به راحتی بتوانند ازاین روش‌ها در محیط خودشان به بهترین شکل استفاده کنند.

باید اعتراف کنیم که قمِ امروز، پویایی و تنوع خاص خود را دارد و این تنوع باید بتواند تحت رهبری فکری و مذهبی مراجع در نقاط مختلف، به تناسب، خوب عمل کند و لازم است که طلاب و روحانیون سایر شهرها و کشورهای مختلف ارتباط خود را با این مرکز حفظ کنند.


آیا از علمای شیعه کسی بوده است که سنی شده باشد؟



آیا از علمای شیعه کسی بوده است که سنی شده باشد؟

آیا از علمای شیعه کسی بوده است که سنی شده باشد؟

پاسخ: بعد از بیان مطالب زیر، پاسخ این پرسش روشن می گردد.

1. همه می دانیم که شیعه دارای فرقه های و شاخه هایی متعددی است که شامل امامیه اثنی عشریه، زیدیه، اسماعیلیه و شیعیان علوی ترکیه می شود. برای همین مناسب است ابتدا تعریفی از معنای شیعه داشته باشیم:

شیعه در لغت برد و معنا اطلاق می شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می شود که بر خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السّلام ـ معتقدند، و بر این عقیده اند که امام و جانشین پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - از طریق نصّ شرعی تعیین شده و امامت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.[1]

با این تعریف مشخص شد مراد از شیعه در پرسش، شیعه اثنا عشریه و شیعه واقعی از نظر اعتقادی است.

2. اصطلاح اهل سنّت، در مقابل اصطلاح شیعه، یعنی اعتقاد به این که درباره ی امامت و خلافت نصّی از کتاب و سنّت وارد نشده و تعیین خلیفه ی پیامبر و پیشوای مسلمانان پس از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به انتخاب مسلمانان واگذار شده است. این معنا بر همه ی فرق اسلامی غیر از شیعه منطبق است.[2]

اهل سنت دارای چهار مذهب فقهی هستند:1. حنفی. 2. شافعی. 3. مالکی. 4. حنبلی.

آنچه امروز از لفظ اهل سنت متبادر می شود همین گروه های چهار گانه است که دارای عقاید خاص و فقه خاص می باشند و البته از لحاظ کلامی ده ها فرقه کوچک و بزرگ را شامل می شود.

3. مراد از علمأ شیعه کسانی هستند که در سطح عالی در حوزه های علمیه تحصیل کرده باشد و به درجه اجتهاد رسیده و یا در یکی از علوم اسلامی متخصص باشد.

با این توضیحات، و معیارهایی که بیان گردید، کسی از علمای شیعه را سراغ نداریم که از مذهب خود دست برداشته باشد و با دلایل منطقی به اهل سنت گرویده باشد. گرچه شاید اهل سنت مدعی باشند که کسانی از شیعه به مذهب اهل سنت گرویده اند در حقیقت این ادعا به چند دلیل قابل اثبات نیست:

1. اولاً آنچه که آنها مدعی آن هستند از علماء شیعه نیست.
2. هویت آنها معلوم نیست، با این توضیح که اول شیعه بوده باشد و بعد سنی شده باشد.
3. شاید از عوام شیعه در اثر تهدید، تطمیع و یا جاهل بودن به مذهب خود و یا در محیط اهل سنت بودن، سنی شده باشند و این گونه سنی شدن نه تنها حقانیت مذهب تسنن را ثابت نمی کند بلکه دلیلی بر ضعف علمی و منطقی آن خواهد بود.

یکی از علمای اهل سنت به نام ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ به علامه سید مرتضی عسکری که با تالیفات گرانسنگ خود صدها نفر از اهل سنت را به مذهب تشیع راهنمایی کرده است نامه ای نوشت و در آن مدعی شده که ابوعمر محمد باقر مسعودی شیعه بوده است و اکنون سنی شده است.

علامه در جواب مرقوم فرموده اند که: جناب آقای ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ! اینکه نوشته اید: جوان بی تجربه شیعه ای در ایران گفته است من شیعه بودم و سنی شده ام، در پاسخ به این گفتار شما می گوئیم:

اولاً: آیا این جوان به یک عالم شیعه مراجعه کرده و پاسخ کافی نشنیده است؟
ثانیاً: چنانچه شمابه کار و گفتار این جوان بی تجربه استناد می نمائید در مقابل باید بگوئیم: بسیاری از علما و استادان دانشگاه های مصر و سودان و مغرب و الجزایر و دیگر کشورها با خواندن کتابهای این بنده ضعیف خدا، شیعه شده اند و نامه ها به این جانب نوشته اند.

همین جریان سبب شد که ان شاء الله تعالی این نامه ها را به صورت مستقل، چاپ و نشر کنیم.[3] بعد نامه ها را یک، یک آورده اند.

در مقابل،‌ افراد بسیاری از علمای اهل سنت هستند که هم هویت مشخصی دارند و هم افراد شناخته شده ای در جامعه خود بودند که از بدو تولد تا عالم شدنشان سنی مذهب بودند و بعداً مستبصر شده و به حقیقت رسیده اند که نمونه های فراوانی را می شود نام برد. مثلاً:

دکتر محمد تیجانی، وی در شهر قفصه «یکی از شهرهای جنوبی کشور تونس» در سال 1936 میلادی در خانواده ای سرشناس و مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در همانجا ادامه داد، تا به رتبه مهندسی نائل آمد. ایشان از کودکی به معارف دینی علاقه فراوان داشت و با استعداد فوق العاده ای که داشت در علم و تقوی معروف گردید و در همان سنین جوانی امام جماعت شهر بود و تدریس تفسیر و فقه نیز می نمود، وی مسافرت های متعددی به کشورهای مختلف نمود و در همین مسافرت ها و برخوردها به حقانیت مذهب شیعه پی برد و رسماً تشیع خود را اعلام نمود. در حال حاضر ایشان با داشتن مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه سوربن پاریس، مشغول به تدریس می باشد.

همچنین سعید ایوب مصری، احمد یعقوب اردنی، اسعد وحید فلسطینی، صالح الوردانی مصری[4] در عصر حاضر و دهها افراد دیگر که مجال آوردن نام همة آنها نیست، پس از استبصار، خود را وقف مذهب و مکتب تشیع کرده اند و در طول تاریخ نیز افراد زیادی چون محقق دوانی، محقق خضری و... به آیین تشیع گرویده اند.

برخی از نویسندگان مانند احمد الکاتب، بعضی از اصول شیعه را قبول ندارد و در عین حال سنی هم نشده، و در یک حالت به اصطلاح روشنفکری به برخی از احکام شیعه اعتراض دارد، که نو اندیشی و تجدید گرایی فرهنگی از عواملی است که در تزلزل افکار و اعتقادات این گونه روشنفکران نقش اساسی را بازی می کند.

آنچه حاصل شد این بود که هیچ یک از علمای شیعه دست از تشیع برنداشته و سنی نشده اند. ولی در مقابل بسیاری از علماء آنها مستبصر شده و شیعه را به عنوان مذهب حق قبول کرده اند.

پی نوشت:
[1] . ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، انتشارات دارالفکر، چاپ اول، 1378، ص179.
[2] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ سوم، 1383، ص171.
[3] . عسکری، سید مرتضی، ولایت امام علی ـ علیه السلام ـ در کتاب و سنت، مجمع جهانی اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، چاپ اول، 1424 ق.
[4] . تیجانی، محمد، اهل بیت ـ علیهم السلام ـ کلید مشکلها، ترجمه سید محمد جواد مهری،‌ بنیاد معارف، چاپ اول، 1376، ص10.